معناى عدل
در مناسبات انسانی عدل عبارت است از ادا کردن حق دیگران و استیفای حق خود از دیگران. پس عادل کسى است که حقوق دیگران را پایمال نمى کند. تعریف عدالت در مناسبات انسانی با مسئله حق درآمیخته است. اما حق همیشه یک تکلیف را به دنبال خود دارد؛ من حق دارم مورد احترام واقع شوم و در مقال وظیفه دارم که احترام دیگران را نیز حفظ کنم. اما در مورد خداوند تکلیف معنی ندارد چرا که هیچ کس با خداوند در شرایط مساوى نیست تا با فلان عملِ خویش استحقاق خاصى پیدا کرده و از این طریق، خداوند مکلف شود. پس عدالت خداوند به چه معناست؟
«عدل» در لغت به معانی مختلفی بکار رفته است. برخی از معانی بکار رفته برای عدل عبارت است از تعادل و تناسب، تساوی 3 و برابری4، اعتدال در امور و حد وسط میان افراط و تفریط، استواء و استقامت:
«العدالة و المعادلة لفظ یقتضی معنی المساوات...فالعدل هو التقسیط علی سواء...»(مفردات راغب، ص 325).
اگر بخواهیم قدر متیقن تعاریف ذکر شده از معنای عدل را مدّنظر قرار دهیم می¬توانیم بگوییم زمانی مفهوم عدالت محقق می شود که هر چیزی در جایگاه مناسب خود قرار گیرد.
امام علی(علیه السلام) در کلماتشان به همین معنا از عدل اشاره می کنند:
«العدل یضع الامور مواضعها»؛ «عدل هر چیزی را در جایگاه ویژه خود قرار میدهد» (نهج البلاغه، کلمات قصار، شماره 437)
این معنای از عدل در کلمات فلاسفه نیز به چشم میخورد؛ حکیم سبزواری در تعریف عدل گفته است:
«وضع کل شیء فی موضعه و اعطاء کل ذی حقّ حقّه»
«هر چیزی را در جای مناسب خود نهادن، و حق هر صاحب حقی را به او اعطا نمودن» (شرح الاسماء الحسنی، ص 54)
بطور کلی تعریف فلاسفه اسلامی از مفهوم عدل را می توان در این جمله خلاصه نمود:
«العدل هو وضع کل شىء فى موضعه»
«عدل نشاندن هر چیز در جایگاه بایسته خودش است»
این تعریف مبتنی بر این دیدگاه است که هر چیز جایگاه مشخص و معلومی در جهان دارد و وظیفه اى معیّن به عهده اوست. در مقالات بعدی بحث عدل را مورد بررسی بیشتری قرار خواهیم داد.
نوشته بهرام علیزاده - گروه دین و اندیشه تبیان
منابع:
1. شرح الاسماء الحسنی، حکیم سبزواری، تهران 1375.
2. حسین بن محمد راغب اصفهانی، مفردات الفاظ القرآن، انتشارات طلیعه نور، 1385
3. احمدبن محمدبن علی المقری فیومی، المصباح المنیر، فی غریب الشرح الکبیر للرافعی، انتشارات هجرت 1383
4. سعید شرتونی، اقرب الموارد فی فصح العربیه و الشوارد (حرف الشین-حرف العین)، انتشارات اسوه، سازمان حج اوقاف و امور خیریه، 1385
5. ولفسن، هری اوسترین، فلسفه علم کلام، ترجمه احمد آرام.
پی نوشت:
1- مراد از عدلیه دو مکتب کلامی معتزله و امامیه است. آنان خدا را عادل میدانند و برخلاف آنان، اشاعره، قائل به عدل الهی نیستند.این دو مکتب کلامی عدل را بر پایه اصل حسن و قبح عقلی تفسیر کرده و معتقدند: معنای عدل الهی این است که آنچه از نظر عقل، عدل و نیکوست از خداوند صادر میگردد، و آنچه را عقل زشت و ناپسند میداند از او صادر نمیگردد. در مقالات بعدی بطور مفصل تر به این مسئله خواهیم پرداخت.
2- این آیات نیز به مسئله عدل اشاره دارند: سوره نساء، آیه 40- سوره یونس، آیه 44- سوره نحل، آیه 90 - سوره مائده، آیه 42 و 50. روایات فراوانی نیز در این زمینه وجود دارد که بیانات امیرالمومنین(علیه السلام) نمونه خوبی از این روایات است: و قامَ بِالقِسطِ فى خَلقِه و عَدَل عَلیهم فى حُکمِه (نهج البلاغه, خطبه 185) - و عَدَل فى کلِ ما قَضى (همان, خطبه 191) و ... .
3- العدل: القصد فی الامور...و التعادل و التساوی... (المصباح المنیر، ج 2، ص 52-51)
4- العدل: التسویة و الامر المتوسط بین طرفی الافراد و التفریط و الاستقامة... و القصد فی الامور.(اقرب الموارد، ج 2، ص 753)