در باره زندگی نامه زرتشت پیامبر نظر زیاد است
1. بزرگترین سندی که دربارۀ زرتشت همکنون در دست داریم گاثاها (گاتها) یا سرودهای وی میباشد که با زبانی بسیار کهن گفته شده و از نوع گفتار، نامها و آموزشها و بر پایی یک دگرگونی ژرف، در فکر و اندیشۀ دینی و اجتماعی آن زمانه آگاه میشویم.
بر پایه و بنیان همین سرودهاست که کم و بیش میتوان سیمای فکری و اصلاحات و عقاید این آریایی اندیشمند را ترسیم کرد هرچند که رویدادها و جزئیات زندگی اش از نگاه روزشماری و سالشماری در پردۀ تاریکی و ابهام باقی مانده است.
در برخی از نوشتهها مطابق معمول سیمای پیامبر و زندگی وی را با رویدادهایی شگفتانگیز تذهیب کرده اند.
سه روز به تولد زرتشت مانده خانه پوروشسب را نور فراگرفته بود و از همۀ خانه نور میتافت. بزرگان ده گمان كردند كه ده آتش گرفته است. به هراس افتادند و گریز اختیار كردند، اما در بازگشت دریافتند كه به هیچ جای ده آتش نیفتاده است، بلكه در خانه پوروشسب مرد شكوهمندی زاده شده و این روشنی از فرّۀ اوست. بنابر روایت «وجركرد دینی» تولد اشو زرتشت در روز خورداد (روز ششم) ماه فروردین بوده است و او به هنگام تولد خندید.
در مورد خاستگاه زرتشت و زندگی او نیز توافق نظری وجود ندارد. در نوشتههای دوران ساسانی، زرتشت اسپنتمان (سپیتامان) را از قبیله «مغ» میدانند که یکی از قبایل مادی بودند که در ماد کوچک (آتورپاتکان، آذربایجان) زندگی میکرده اند.
اشو زرتشت اسپنتمان در شهری به نام رغه، یا راگا یا ری (که البته هیچ گونه مدرکی برای این که رغه همان ری امروزی باشد در دست نیست، گرچه در اوستا دو بار از رغه یاد شده ولی از زایش پیامبر در آنجا سخنی به میان نیامده)
در خانه پدرش در کنار رود دَرجی که به دریای چی چَست (ارومیه) میریخت با چهره ای نورانی و با لبخند از مادرش دغدو زاده شد و چون نام خاندان پدرش اسپنتمان بود، او را زرتشت اسپنتمان نام نهادند.
در یسناهات19 فقره 18 از بودن ردان در ری زرتشتی نام میبرد که مفهوم آن به خوبی معلوم نیست.
در متون پهلوی و تفسیر پهلوی رغه را در آذرآبادگان (آذربایجان) میدانند، شاید رغه شهر مراغه کنونی باشد که خود آذربایجانیها مَرَغه گویند.
در فصل 20 بندهش فقرۀ 32 و فصل 34 بندهش زرتشت را از حوالی رود دَرجه (درجی) در آذربایجان مینویسد. نام پدرش پوروشسب و مادرش دوغدو بوده و سلسلۀ نسب پیامبر در پشت چهل وپنجم به کیومرث میرسد که بنیانگذار سلسلۀ پیشدادیان بوده. لفظ اشو که به معنی مقدس روحانی و جسمانی و راستی و درستی است و در اوستا زیاد آمده صفت یا عنوان پیامبر میباشد به طوری که در بیشتر جاهای اوستا آمده صفت اشو از جانب پروردگار به زرتشت اختصاص یافته و دیگر مقامیبالاتر از آن نیست.
پنجمین نیای زرتشت «چَخشنوش» است که در فروردین یشت بند 114 فرَوَشی پارسایی به نام «چاخشنی» ستوده شده است که چه بسا منظور همین کس باشد.
نام ششمین نیا نیز «پیترسپ» بوده است که خود پسر «ارج ذرشن» معرفی شده است. «هردار» هشتمین و نام نهمین نیا «سپی تامه» میباشد که به عنوان نام خانوادگی زرتشت از گاثاها گرفته تا متأخرترین بخشهای ادبی سنتی به فارسی شهرت و کاربرد داشته است. «سپی تامه» پسر «ویدَ شت» و «ویدشت» پسر «نیازم» و این نیز پسر «ایریچ» یا «ایرج» است، «ایرج» پسر «دوراسروب» و «دوراسروب» پسر «منوچهر» میباشد.
مادر زرتشت «دوغدو» نام داشته که در منابع پهلوی از او با نام «دوغذوا» یاد کرده اند، دوغدو به موجب بند دهم از فصل سی و دو بُندَ هشن دختر «ف َراهیم رَوا» بوده و مادرش به موجب اشاره «زات سپرم»، «فرِنو» نام داشته است.
در مورد فرزندان اشو زرتشت در اوستا و چند متن پهلوی آمده است که زرتشت دارای شش فرزند بوده، سه پسر و سه دختر. پسران به ترتیب «ایسَت واسترَ» و «اوروَتت نَرَ» و «هوَرچیثرَ» نام داشته اند.
سه دختر نیز «پئورو چیستا» و «فرنی» و «تریتی» نام داشته اند.
خود نام زرتشت به معنی «دارندۀ شتر پیر» یا «ستارۀ زرین» با تغییر در جزء نخست نام، دارای معانی یی در همین حدود است .
زرتشت نیز در گاتاها خود را سوشیانس میخواند که به معنی سود رسان است و به کسانی اطلاق میشود که به جهان و جهانیان سود رسانند و باعث آسایش نوع بشر شوند.
شاه گشتاسب کیانی بزرگ ترین یاور و گسترش دهنده دینی بهی بوده است که آئین وی را پذیرفت. زمان پادشاهی کیانیان نیز به بیش از سه هزار سال میرسد. فرشوشتر و جاماسب که از نامداران خاندان هوگو بودند از نزدیک ترین یاران زرتشت بوده اند. گویا پس از درگذشت زرتشت جاماسب رهبر پیروان او میگردد. خاندان فریان نیز که ریشه تورانی داشته اند (در ترکستان کنونی) از یاران نزدیک زرتشت بودند. یاران زرتشت در تاریخ به سه گروه نامیده شدهاند.
گروه نخست خیتو که در معنی خودمانی میباشد. اینان کسانی هستند که لقب آزادگان به آنان داده شده است و تمامیگفتار او را با جان و دل پذیرفته بودند و در گسترش آن کوشش میکردند.
گروه دوم ورزن میباشد که به کسانی گفته میشود که در حلقه قرار دارند. آنان اندکی از زرتشت دور بودند و در درک درست واژها و سخنان زرتشت کمی دورتر از گروه دوم بودند. به آنان انجمنیان نیز گفتهاند.
گروه سوم اریمن نام دارد که امروزه آریامنش نامیده میشود. که در آن روزگار دوستان زرتشت در گسترده فلات بزرگ ایران خطاب میشدند. آنان از دور و از کشورهای دیگر به سخنان او ایمان آورده بودند.
زرتشت در برابر پندار بافی و پندار پرستی ایستاد و این کار وی بازار این افراد را تضعیف نمود. بسیاری از بزرگان و شاهان برای خود معابدی برای پرستش ایجاد کرده بودند که ریشه آنها از آئین کهن مهر پرستی نیز میباشد. آئین میترا یکی دیگر از نخستین آئینهای برتر جهان است که با ورود زرتشت رو به زوال رفت ولی بعدها به اروپا گسترش یافت و هنوز در برخی کلیساها اروپا نقاشی مهر در کنار گاو وجود دارد. این پندار پرستان به نام کوی یا کرین نامیده میشدند. کوی از همان کی پارسی است (مانند کی آرش - کی گشتاسب) که شاه معنی میداده است. آنان شاهان بودند که در امور دینی نیز رهبری مردم را بر عهده داشتند.
کرپانان پیشوایان مذهبی روزگار زرتشت بودند که مراسمهای پیچیده ای برای خدا ایجاد کرده بودند. از این خاندان سرداری به نام بندو یکی از بزرگ ترین دشمنان زرتشت بوده است که نامش بارها آمده است. زرتشت در سرودههایش برای آنان از درگاه خداوند درخواست رهنمایی میکند. جایی دیگر از خاندان اسیج نام میبرد که خونهای بسیاری را بی گناه ریخته اند.
دکتر علی اکبر جعفری خاورشناس و محقق دین زرتشتی معتقد است: گاتها به لهجه خوراسانی سروده شده است و هجای گاتها هجای رگ ویدی است. این لهجه در باختر رود سند رایج بوده است. زرتشت از خاندانهایی نام میبرد که متعلق به خراسان بزرگ و سرزمینهای سند و پنجاب در شرق ایران است. در تمامیسرودههای او از مردمان آریایی نژاد سخنهایی دیده میشود. وی به کشور هفتم اشاره میکند که همان ایرانویچ - ائیرانه ویچه - یا ایران بزرگ (شامل افغانستان - تاجیکستان - مرو - سمرقند - بخارا و آسیای مرکزی...) بوده است. گفتگویها اوستا بیشتر از خراسان بزرگ است. شاه گشتاسب نیز از بلخ بود و بیشتر شواهد حاکی از آن است که زرتشت از شرق ایران بوده است.
اما در این میان گروهی با استناد به متن اوستا که از رغه یاد شده است وی را از آذربایجان میدانند. من جمله ارباب کیخسرو شاهرخ. رغه به احتمالی همان مراغه کنونی در آذربایجان است. در فصل بیستم بندهش زرتشت را از حوالی رود ارس (شمال آذربایجان) و مادرش را از رغه یا مراغه معرفی میکند. این دسته پدر زرتشت را پورشاسب میدانند و مادرش را دغدو میخوانند. دغدو واژه ای اوستایی (دغدوا) است که به معنی دختر پاک و نجیب است. زرتشت در سن سی سالگی در بالای کوه سبلان در آذربایجان به پیامبری برگزیده شد و سپس شهرها را یکی پس از دیگری برای گسترش دینش طی کرد. زاد روز اشو زرتشت در ششم فروردین ماه میباشد که امروزه بسیاری از ایرانیان آن را احترام و جشن میگیرند. در همان روز به گفته اوستا پدرش پوشاسب به شادی و جاودانگی فرزندش درختی کاشت. این سنت از دیرباز در نزد ایرانیان بوده و امروزه نیز در برخی نقاط ایران پابرجاست. نوع درخت معمولا گردو یا بادام یا سرو یا کاج میباشد احترام به طبیعت برای آن است که با افزودن یک فرزند ممکن است طبیعت نیز آلوده شود. پدر و مادر ایرانی همیشه برای حفظ منابع طبیعی درختی را با به دنیا آوردن فرزندشان میکاشتند.