loading...
مذهبی و قرآنی
علی نعمتی بازدید : 10 چهارشنبه 04 دی 1392 نظرات (0)

افشای ماهیت واقعی وهابیت

محمد ‌عبدالوهاب خون اهل‌سنت را مباح می‌دانست!

عصام العماد، وهابی شیعه شده

اشاره

این مقاله نقد مبانی فکری وهابیت با بیانی استدلالی، توسط دکتر «عصام العماد» است. ایشان یک وهابی شیعه شده اند که هم‌اکنون برای تحصیل و تدریس در قم به سر می‌برد؛ وی که یمنی الاصل بوده و روزگاری تحصیل آموزه‌های وهابیت را تا مقطع دکتری در دانشگاه‌های عربستان پشت سر گذاشته به واکاوی این فرقه ضاله پرداخت.

 

جریان‌های درون وهابیت

همه می‌دانیم که در دورانی به سر می بریم که چه بسا پیش از آن چنین از هم گسیختگی وجود نداشت و مراد از هم گسیختگی، شکاف موجود میان دو جریان مهم وهابیت است.

جریان اول جریان وهابیت تعلیمی غیر جهادی است و جریان دوم جریان وهابیت جهادی است. بحث ما در مورد شناخت تفاوت میان دو جریان از اهمیّت فوق‌العاده‌ای در عصر حاضر برخوردار است.

تذکر این مطلب مناسب است که اختلاف جوهری میان سلفیّه و وهابیّت وجود دارد کما این‌که برخی افراد مانند «امام ابو زهره»، «شیخ محمد غزامی» و «دکتر قرضاوی» از به کار بردن عنوان سلفیه بر وهابیت پرهیز می‌کنند و این امتناع به دلایل مختلف صورت می‌پذیرد که خارج از موضوع بحث است.

اما آنچه مهم است که دانسته شود این دو جریان به لحاظ نظری و اعتقادی دچار اختلاف نمی‌باشند، بلکه تفاوت این دو در کیفیّت عملی و چگونگی تغییر است.

ما می‌خواهیم با برخی از اصول نظری و فکری هر دو آشنا شویم، تا بدین وسیله با علل اصلی اختلاف میان آنها آشنا شویم، اختلافی که چه بسا بتوان گفت، میان وهابیت به صورت کلی و غیر وهابیت از اهل سنت وجود ندارد، به عبارت بهتر چه بسا کتاب‌هایی که توسط وهابیت تعلیمی علیه وهابیت جهادی نوشته شده است به لحاظ کمیّت و گسترش پخش، بیشتر از کتاب‌های وهابیت به صورت کلی علیه شیعه یا اهل سنت است و کار به جایی کشیده شده است که برخی معتقدند که باید تقریب میان این دو جریان واقع شود؛ چرا که اتهامات تکفیر و مباح دانستن خون یکدیگر در میان آنها رد و بدل می‌شود این در حالی است که هر دو به لحاظ فکری و اعتقادی از افکار محمد عبدالوهاب سیراب می‌گردند.

اختلاف جوهری میان سلفیّه و وهابیّت وجود دارد کما این‌که برخی افراد از به کار بردن عنوان سلفیه بر وهابیت پرهیز می‌کنند. اما این دو جریان به لحاظ نظری و اعتقادی دچار اختلاف نمی‌باشند، بلکه تفاوت این دو در کیفیّت عملی و چگونگی تغییر است.

 

تفکر وهابیت جهادی چگونه شکل گرفت؟

مشکل بزرگ این است که وهابیت تعلیمی در پی بدست آوردن عللی خارج از تفکر وهابّی بود که بتواند بوسیله آن وهابیت جهادی را متهم به خروج از افکار محمد عبدالوهاب و افکار سلفی بنماید و بگوید که عملیات به اصطلاح جهادی وهابیت،  هیچ‌گونه ارتباطی به اندیشه‌های محمد عبدالوهاب ندارد.

«شیخ ربیع المدخلی» یکی از قطب‌های تفکر وهابیت تعلیمی به شدت اصرار می‌ورزد که جریان‌های جهادی وهابی چه جنبش‌های قدیمی آن مانند جنبش «شیخ جهیمان» که در مدینه شروع و حادثه مسجد الحرام معروف نیز مربوط به اوست و چه جریان‌های جدید مانند جریان «اسامة بن‌لادن» هیچ‌گونه ارتباطی به وهابیت ندارد.

وی پس از آن در کتب خود تلاش می‌نماید افکار افراطی این جریان را ناشی از افکار افراطی اخوان المسلمین و رهبران آن مانند «حسن البناء»، «سید قطب»، «حسن القضیبی»، «محمد غزالی» و «احمد حسن الباکوری» و... معرفی نماید.

از دیگر رهبران جریان تعلیمی «شیخ مقبل بن هادی الوادعی» است که او نیز در پی همین مطلب است و دیگر رهبران این جریان نیز به دنبال این ادعا هستند.

 

ارتباطی بین اخوان‌ المسلمین و وهابیت وجود ندارد

اما حقیقت امر چیزی نیست که این ها می‌گویند و هیچ گونه ارتباطی میان اخوان المسلمین و وهابیت میان رهبران اخوان المسلمین و افرادی مانند جهیمان و اسامة بن لادن و ظواهری وجود ندارد.

هنگامی که سیرت و میراث محمد عبدالوهاب را مطالعه می‌کنیم، ریشه‌های افکار افراطی را شاهد خواهیم بود و خواهیم دید که چگونه وی خون شیعیان و اهل سنت را مباح می‌داند و حتی سران جریان تعلیمی از ذکر جنگ‌های شیخ محمد عبدالوهاب در سرزمین مسلمانان که آن را سرزمین مشرکان می‌خوانند، بخل می‌ورزند و به این حقیقت اعتراف می‌کنند که جنگ‌های محمد عبدالوهاب که آن را غزوات محمد عبدالوهاب می‌خوانند بیش از غزوات محمد بن عبدالله‌ پیامبر اکرم‌(ص) است و علاوه بر آن به این مطلب افتخار می‌کنند که دعوت توحیدی شیخ محمد عبدالوهاب به شمشیر و جنگ مقترن بود و این دعوت به برکت شمشیر و غزوات در جزیرة‌العرب گسترش یافت.

هنگامی که سیرت و میراث محمد عبدالوهاب را مطالعه می‌کنیم، ریشه‌های افکار افراطی را شاهد خواهیم بود و خواهیم دید که چگونه وی خون شیعیان و اهل سنت را مباح می‌داند
علی نعمتی بازدید : 6 چهارشنبه 04 دی 1392 نظرات (0)

زمان‌ و مکان قیامت!

فریاد عذاب

قیامت‌ چه‌ موقع‌ بر پا میشود؟ یا جای‌ قیامت‌ کجاست‌؟ آیا در زمین‌ است‌؟ در یکی‌ از کرات‌ آسمانی‌ است‌؟ آنجائی‌ که‌ خداوند عزّ وجلّ، بهشت‌ و جهنّم‌ را برای‌ مؤمنین‌ و کافرین‌ قرار داده‌ کجاست‌؟ محلّش‌ کجاست‌؟ زمانش‌ کی‌ خواهد بود؟  برای پاسخ مقدّمه‌ای‌ را ذکرمی نمائیم‌، و پس‌ از بیان‌ این‌ مقدّمه‌ معلوم‌ میشود که‌ زمان‌ قیامت‌ کی‌ میباشد و مکان‌ بهشت‌ و جهنّم‌ کجاست‌.

 کما اینکه‌ از پیغمبر أکرم‌ (صلّی‌ الله‌ علیه‌ و آله‌ و سلّم)‌ سؤال‌ میکردند: قیام‌ ساعت‌ چه‌ موقع‌ است‌؟ قیامت‌ کی‌ بر پا میشود؟ این‌ وعده‌ که‌ شما میدهید کی‌ میرسد؟ و در اذهان‌ مردم‌ و عامّة‌ طبقات‌ همینطور این‌ سؤال‌ از آن‌ زمان‌ هست‌.

 و آن‌ مقدّمه‌ اینست‌:

 این‌ عالمی‌ که‌ ما در آن‌ زیست‌ می‌کنیم‌، عالم‌ مادّه‌ و طبیعت‌ است‌. یعنی‌ موجودات‌ این‌ عالم‌ دارای‌ مادّه‌ هستند و دارای‌ طبایع‌ مختلف‌. و لازمة‌ عالم‌ مادّه‌، زمان‌ و مکان‌ است‌. یعنی‌ هیچ‌ مادّه‌ای‌ که‌ خارج‌ از زمان‌ و مکان‌ باشد وجود ندارد، و زمان‌ و مکان‌ از عوارض‌ لاینفک این‌ جوهر مادّی‌ است‌.و لذا اسم‌ این‌ عالم‌ را جهان‌ طبع‌ و مادّه‌ گذارده‌اند.

 یک‌ عالم‌ دیگر داریم‌ که‌ در آن‌ مادّه‌ نیست‌، وآن عالم‌ مثال‌ و برزخ‌ است‌ که‌ در آنجا حقیقت‌ و ملکوت‌ موجودات‌ بسیار قوی‌تر و عجیب‌تر و شریف‌تر و عالِم‌تر و قادرتر است‌؛ و آن‌ جهان‌ بطور کلّی‌ از این‌ جهان‌ بسیار قوی‌تر است‌ از تمام‌ جهات‌.

 ولی‌ آن‌ عالم‌ بر این‌ عالم‌ احاطه‌ دارد؛ دنبال‌ این‌ عالم‌ نیست‌ که‌ این‌ عالم‌ طبع‌ و مادّه‌ سپری‌ شود؛ و چون‌ سپری‌ گردد، آن‌ زمانی‌ که‌ بدنبال‌ این‌ زمان‌ است‌ عالم‌ برزخ‌ و مثال‌ باشد.

 از عالم‌ مثال‌ و برزخ‌ بالاتر، عالم‌ نفس‌ است‌ که‌ در آنجا موجودات‌ خیلی‌ عجیب‌تر و قوی‌ترند. علمشان‌، ادراکشان‌، قدرتشان‌ بیشتر از عالم‌ برزخ‌ است‌.

 و آن‌ عالم‌ نیز دنبال‌ عالم‌ برزخ‌ نیست‌ که‌ بگوئیم‌ در زمانی‌ که‌ عالم‌ برزخ‌ سپری‌ شود در آن‌ زمان‌ عالم‌ قیامت‌ طلوع‌ میکند؛ چون‌ اصولاً عالم‌ قیامت‌ زمانی‌ نیست‌، مافوق‌ زمان‌ است‌.

 بنابراین‌ عالم‌ قیامت‌ که‌ ظهور تجلّیات‌ نفس‌ است‌ احاطة‌ بر عالم‌ برزخ‌ دارد.عالم‌ برزخ‌ احاطه‌ بر این‌ عالم‌ دارد؛ و عالم‌ قیامت‌ احاطه‌ بر عالم‌ برزخ‌. بنابراین‌ الآن‌، عالم‌ برزخ‌ و قیامت‌ موجود است‌. باز کردن این موضوع در الفاظ فلسفی ممکن است برای شما عزیزان سنگین و از حوصله شما خارج باشد پس ادامه بحث را در مثالی پی میگیریم امید است که مفید واقع شود .

تمثیل‌ حجاب‌ بین‌ عالم‌ طبیعت با عالم‌ قیامت‌ به‌ دیوار طولانی‌

 و با یک‌ مثال‌ شاید این‌ مسأله‌ خوب‌ روشن‌ شود:

 شما میدانید مثلاً ما فعلاً که‌ اینجا نشسته‌ایم‌ حال در هر  محلّی‌ است مثلا مسجدی‌،. فرض‌ کنید: در پشت‌ این‌ محلّ و این‌ مسجد یک‌ باغ‌ است‌ آنطور که‌ برای‌ ما از باغ های‌ برزخی‌ شرح‌ داده‌اند؛ از بهشت‌ برزخی‌ یا جهنّم‌ برزخی‌. و این‌ دیوار، دیواری‌ است‌ طولانی‌، یعنی‌ این‌ دیوار که‌ بین‌ ما و این‌ باغ‌ و یا این‌ گلستان و جهنّم‌ فاصله‌ دارد طولانی‌ است‌.

 به‌ ما میگویند: شما باید از اینجا حرکت‌ کنید و بروید در آن‌ باغ‌! و این‌ سیری‌ است‌ که‌ تمام‌ افراد بشر بدون‌ استثناء باید بکنند؛ همه‌ باید وارد عالم‌ برزخ‌ گردند.

عالم طبیعت و عالم برزخ و عالم قیامت در طول همدیگر قرار دارند به طوری که هریک که بالاتر است عالم پایین تر از خود را در بطن دارد.

 اگر انسان‌ در اثر تعلیمات‌ الهیه‌ و متابعت‌ از دستورات‌ خدا، تزکیة‌ نفس‌ کرد و به‌ مقام‌ طهارت‌ رسید و سرّش‌ را پاک‌ کرد، بطوریکه‌ بتواند موجودات‌ عالم‌ ملکوت‌ را در اینجا ببیند؛ او همینطوریکه‌ در این‌ مکان نشسته‌ است‌ یکسره‌ به‌ سراغ‌ دیوار میرود، و دیوار را با کلنگی‌ و با چکشی‌ میزند، میزند، میزند تا بالاخره‌ آنرا سوراخ‌ میکند، و کم‌کم‌ سوراخ‌ را توسعه‌ میدهد بطوریکه‌ بتواند از داخل‌ آن‌ وارد باغ‌ شود.

 در دنیاست‌، و لیکن‌ به‌ برزخ‌ رسیده‌ است‌. و راهش‌، راه‌ مجاهدة‌ با نفس‌ است‌؛ که‌ آنچه‌ را که‌ خدا میگوید پیروی‌ کند، و آنچه‌ را که‌ نفس‌ امّاره‌ امر میکند انسان‌ از آن‌ پرهیز نماید. و راه از میان بر داشتن دیوار همین مجاهدات است.

مثل این میماند که در بعضی‌ از کارخانجات‌ ریلی‌ روی‌ زمین‌ می‌سازند و سپس‌ چند چرخ‌ با تسمه‌ حرکت‌ میکند و دائماً به‌ روی‌ این‌ ریل‌ میگردد. و اگر یک‌ صندلی‌ و یک‌ صندوق‌ یا چیز دیگری‌ را بخواهند به‌ آخر کارخانه‌ ببرند روی‌ این‌ ریل‌ میگذارند، و حرکت‌ تسمه‌ و چرخ ها از سقف‌ کارخانه‌ که‌ به‌ این‌ ریل‌ متّصل‌ است‌ موجب‌ حرکت‌ این‌ چیز خواهد شد تا به‌ انتهای‌ کارخانه‌ برسد.

 شما خود را روی‌ این‌ ریل‌ ببینید که‌ در کنار دیوار زمان‌ و به‌ موازات‌ آن‌ کشیده‌ شده‌ است‌. و این‌ تسمة‌ عالم‌ غیب‌، چرخ های‌ زمان‌ را به‌ حرکت‌ در آورده‌ و بالنّتیجه‌ صندلی‌ شما را که‌ بر روی‌ آن‌ نشسته‌اید حرکت‌ میدهد و پیوسته‌ به‌ جلو می‌آورد.

و دائماً پیوسته‌ بدون‌ اختیار و اراده‌ شما جلوتر میرود ؛ دائماً این‌ چرخ ها در حرکت‌ است‌ و انسان‌ را خواهی‌ نخواهی‌ به‌ جلو میبرند، تا هنگامیکه‌ مرگ‌ انسان‌ فرا رسد و دیوار به‌ پایان‌ رسد و به‌ نقطة‌ آخر کارخانه‌ منتهی‌ گردد. این‌ دیوار سدّ بین‌ ما و شما و بین‌ عالم‌ برزخ‌ است‌.

بنابراین‌، برزخ‌ در پشت‌ این‌ دیوار زمان‌ موجود است‌. حورالعین‌ در پشت‌ این‌ دیوار حاضرند، درخت‌ها، آب‌ها، نسیم‌ها، ارواح‌ طیبه‌ و طاهره‌، و عذاب‌ها و نقمت‌ها همه‌ حاضرند؛ امّا یک‌ دیوار هست‌، یک‌ حجاب‌ هست‌، یک‌ پرده‌ای‌ است‌ که‌ مانع‌ از رؤیت‌ میشود.

 آن‌ مردانی‌ که‌ در راه‌ خدا به‌ امر خدا حرکت‌ می‌کنند، وارد میشوند؛ افرادی‌ که‌ حرکت‌ نمی‌کنند وارد نمی‌شوند تا اینکه‌ مرگ‌ آنها فرا رسد؛ و آنان‌ نیز راه‌ به‌ برزخ‌ را طی کرده‌اند تا به‌ زمان‌ مرگ‌ رسیدند.

 و مرگ‌ در حقیقت‌ آنان‌ را به‌ مرگ‌ نرسانده‌ است‌، بلکه‌ موجب‌ اطّلاع‌ آنان‌ از احوالات‌ برزخ‌ شده‌ است‌؛ کما اینکه‌ الآن‌ برزخ‌ هست‌ و اطّلاعی‌ ندارند، دیوار فاصله‌ است‌. این‌ راجع‌ به‌ برزخ‌.

علی نعمتی بازدید : 13 چهارشنبه 04 دی 1392 نظرات (0)

عدل و عفو الهی در حسابرسی قیامت

قیامت

در حساب مردم در روز قیامت، ظلم و جورى نیست؛ حساب کسى را از کس دیگر نمی گیرند. «و لا تزرو وازرة وزر أخرى '» (آیه 164 سوره انعام) و از کسى بدون جهت بازپرسى نمیکنند، و زیاده بر گناه او بر او تحمیل نمى نمایند؛ لیکن ممکن است که در حساب مداقه شود و بر اساس عدل رفتار شود، و البته این نسبت به متعدیان و مجرمان و ستمگران به حقوق فقرا و ضعیفان و مستضعفان است. و ممکن است بر اساس عفو و إغماض در حساب، دقت به عمل نیاید؛ بلکه با مختصر بررسی، مؤمن مورد رحمت قرار گیرد و از وقوف طویل المدة و عواقب آن مصون بماند؛ و این نسبت به مؤمنانى است که از روى جهالت خطائى از آنها سر زده است و جنبه استکبار و خود محورى نداشته اند.

 

اولویت عدل بر عفو

عفو خداوند نسبت به جمیع بندگان، یک قانون حتمى و عقلى نیست؛ قاعده عفو در اختیار خدا و به اراده اوست، هر کس را که بخواهد عفو میکند. و البته بر اساس حکمت، کسانى هستند که استحقاق عفو و مغفرت را دارند. و هر کس را که بخواهد عفو نمى کند، و این نیز بر مبناى مصلحت است نسبت به مردمى که متعدى و متجرى بوده و کوس انانیت و کبریائیت زده، و در مقابل پروردگار ایستادگى نموده و خود را حائز مقام انانیت و شخصیت و استکبار دانسته اند. البته عدل یک قانون کلى است که خداوند میتواند بر اساس آن رفتار کند، ولى الزامى ندارد که حتما بطور عدل در مجازات عمل نماید و بنده را مورد رحمت قرار ندهد. پس قاعده و قانون اولی، عدل است، و عفو و اغماض امر ثانوى است که در تحت اختیار و اراده حاکم است. و بنابراین نادیده گرفتن حسنات مخالف عدل است، اما نادیده گرفتن سیئآت موافق عفو است. و مخالفت نمودن با وعده ها مخالفت عدل است؛ اما مخالفت نمودن با وعیدها و بیم خلاف عدل نیست، بلکه موافق عفو و در اختیار حاکم است. و بنابراین خداوند خلاف وعده اى که نموده است عمل نمى کند «إن الله لا یخلف المیعاد» (آیه 9 سوره آل عمران)، و چه بسیار وعده هائى را که به مؤمنان و نیکوکاران داده است مانند آیه:«وعد الله الذین ءامنوا منکم و عملوا الصـ'لحـ'ت لیستخلفنهم فى الارض؛ خداوند به کسانى که از شما که ایمان آورده اند و عمل صالح انجام داده اند، وعده داده است که آنان را خلیفه خود در روى زمین قرار دهد» (آیه 55 سوره نور). و آیه: «وعدالله الذین ءامنوا و عملوا الصـ'لحـ'ت منهم مغفرة و أجرا عظیما؛ خداوند به کسانى که از آنها ایمان آورده اند و عمل صالح انجام داده اند، وعده مغفرت و پاداش بزرگى را داده است.»(آیه 29 /سوره فتح)

عفو خداوند نسبت به جمیع بندگان، یک قانون حتمى و عقلى نیست؛ قاعده عفو در اختیار خدا و به اراده اوست، هر کس را که بخواهد عفو میکند. و البته بر اساس حکمت، کسانى هستند که استحقاق عفو و مغفرت را دارند. و هر کس را که بخواهد عفو نمى کند

و اگر بنا باشد خلاف وعده رفتار کردن مجوز عقلى داشته باشد، تمام وعده هاى خدا ضامن تحقق ندارد، و هیچکس نمى تواند بدان تکیه زند و اعتماد کند. و بر این اساس، وعده بردن به بهشت بر اثر اعمال صالحه، لغو و بیهوده خواهد بود. وفاى به عهد از جمله صفات حسنه است. و میدانیم که صفات و اسماء حسنى براى خداست، و خلاف آن که نقض عهد باشد زشت است؛ و آن کار خدا نیست بلکه کار شیطان است و خود شیطان به هر دو از این امور اعتراف میکند؛ آنجا که در روز قیامت به مستکبران و نیز به مستضعفان مقصر خطاب نموده و می گوید: «إن الله وعدکم وعد الحق و وعدتکم فأخلفتکم؛ حقا خداوند به شما وعده داد، وعده حق! من هم وعده دادم ولى خلاف آنرا کردم.»(آیه 22 سوره ابراهیم)

 

عدل در حساب یعنى وقت در حساب

و از آنچه گفته شد معلوم شد که مراد از سوء حساب که در آیه کریمه آمده است، این نیست که خداوند حسنات را به حساب نیاورد؛ چون خداوند وعده فرموده که نیکوکاران را به بهشت برد، و خلاف وعده نمودن ظلم است و خداوند ظالم نیست («إن الله لا یظلم مثقال ذرة؛ خداوند حقا به اندازه سنگینى یک ذره ظلم نمى کند» آیه 40 سوره نساء) بلکه مراد استقصاء است، یعنى خوب به حساب رسیدن، و از جزئیات سؤال کردن و در بازپرسى موشکافى نمودن و حساب را به نهایت دقت استوار نمودن است. چنانچه در تفسیر این آیه و یخافون سوء الحساب آمده است که حسنات را به حساب نمى آورند و سیئات را به حساب مى آورند، معنایش این است. چون در حسنات استقصاء و دقت به عمل مى آید معلوم میشود که حسنه نبوده است. حسنه آنست که انسان براى تقرب بسوى خداى تعالى خالصا لوجهه الکریم انجام دهد، و در نیت خود غیر خدا را داخل نکند و شریک قرار ندهد، و به نیات نفسانیه و بر اساس آراء دنیویه و مقاصد اعتباریه شهویه کارى را انجام ندهد. و با این معیار چون حسنات انسان که همه بصورت ظاهر حسنه هستند، از نماز و روزه و جهاد و انفاق و ساختن مسجد و مدرسه و بیمارستان و پل و غیرها سنجیده شود، چه بسا بسیارى از آنان در حاق معنى براى خدا خالصا و مخلصا نبوده است؛ و بنابراین در میزان سنجش واقعی، حسنات نیست. گرچه در ظاهر بسیار چشمگیر است، و نام انسان را در دنیا به نیکوکارى بلند کرده اند و جزء خدمتگزاران و انفاق کنندگان می دانند، ولى در حقیقت ارزشى ندارد. و چون مهر تقرب به آنها نخورده است، اگر خداوند بخواهد استقصاء و مداقه کند، مهر باطل شد به آنها میزند و همه را از درجه اعتبار ساقط میکند.

وعید عبارت است از ترساندن از عواقب وخیم عمل زشت، و پاداش سخت معین نمودن، و به عذاب و عقاب تهدید کردن ولى اشکال ندارد که شخص حاکم از شخص محکوم درگذرد، و جرم و جنایت او را ببخشد و او را مورد عفو و مغفرت خود قرار دهد

پس در صورت استقصاء چون معلوم میشود که حسنات، حسنات نبوده است لذا بشمار نمى آید؛ و اما سیئات انسان معلوم است که زشتى و بدى بوده و همه به حساب مى آیند اما خلاف وعید عمل کردن اشکالى ندارد. وعید عبارت است از ترساندن از عواقب وخیم عمل زشت، و پاداش سخت معین نمودن، و به عذاب و عقاب تهدید کردن ولى اشکال ندارد که شخص حاکم از شخص محکوم درگذرد، و جرم و جنایت او را ببخشد و او را مورد عفو و مغفرت خود قرار دهد. البته این اختیارى است که براى حاکم است، و اجبار و الزامى هم ندارد که حتما ببخشد، تا آنکه وعیدهاى او لغو و بیهوده گردد و مجرمان و تبهکاران بر عفو و اغماض او تکیه زنند و دست به جنایت و خیانت بیالایند. و بنابراین، حاکم حق، چون خداوند تبارک و تعالى میتواند در صورت وعیدها مجرمان را عذاب کند و میتواند مورد عفو و رحمت قرار دهد؛ ولى چون این امرى الزامى نیست، هیچ بنده مجرمى اطمینان و اتکاء بر عفو و مغفرت نمى تواند پیدا کند و بر این اساس بر جرم و جنایت خود ادامه دهد زیرا ممکن است حاکم در خصوص این مورد، عمل به عدل کند نه عمل به عفو؛ و مورد پاداش سخت و عذاب قرار دهد نه مورد اغماض و چشم پوشی. و همین عدم اطمینان و احتمال عقاب و عذاب کافى است که انسان را از منهیات و زشتى ها باز دارد. پس نفس احتمال و امکان عذاب، براى ردع و بازداشتن بندگان از منکرات کافى است؛ و قطع یقین به عذاب، علاوه بر آنکه حاصل نیست ـ زیرا عذاب در دست خداست نه در اختیار بنده ـ موجب یأس و نومیدى از رحمت خداست. و یأس از رحمت خدا بزرگترین گناه است.

این بحثى را که در اینجا نمودیم یک قاعده و قانون عقلى و عقلائى است. در محاکم دنیا براى هر حاکمى نادیده گرفتن خوبیها و عمل ننمودن به وعده ها صحیح نیست، و خلاف شؤون حق و کرامت شمرده میشود. و اما نادیده گرفتن بدیها و عمل نکردن به وعیدها صحیح است، و چه بسا موجب کرامت و شرافت حاکم و سلطان ذى قدرت شمرده میشود، و نفس احتمال مبتلا شدن به وعیدهاى محکمه ها و قوانین، مردم را از مخالفت ها باز میدارد.

علی نعمتی بازدید : 9 چهارشنبه 04 دی 1392 نظرات (0)

معاد و قیامت در كلام امام رضا(ع)

 


اعتقاد به قیامت و معاد یكی از اعتقادات ادیان الهی است. پیروان مذاهب گوناگون با وجود اختلافات متعدد به زندگی پس از مرگ باور دارند. معاد از اصول دین مبین اسلام است و اعتقاد به آن بر هر مسلمانی واجب است و هر كس آن را انكار كند، خارج از اسلام است. پیامبران پس از دعوت به توحید و خداشناسی، مهمترین اصلی را كه به مردم متذكر می شدند، سرای آخرت معاد و قیامت بوده است.


عقیده به معاد باعث می شود انسان احساس كند فناپذیر نیست و برای همیشه وجود دارد. معاد مقتضای عدل الهی و جایگاه تحقق وعده و وعید الهی است. معاد ابتدا با مرگ و قبر همراه بوده و سپس برزخ را در بر می گیرد و بعد به قیامت كبری می رسد كه انتهای آن بهشت و جهنم است. آیات و روایات فراوانی درباره مرگ و معاد و قیامت بیان شده كه در اینجا به بررسی آنها از دیدگاه امام هشتم علی بن موسی الرضا(ع) پرداخته می شود:

معانی لغوی و اصطلاحی مرگ

در كتاب مقاییس اللغة آمده: «موت یك اصل صحیح است كه بر از دست رفتن نیرو و توان یك شیء دلالت دارد و از همین معناست موت در برابر حیات». اصل در استعمال موت همین معناست و معانی دیگر آن مانند: خاموش شدن آتش، غیر قابل كشت شدن زمین و خفتن، به همین معنا باز می گردد.(1)

معاد و قیامت در کلام امام(ع)

در جای دیگر آمده معنای لغوی مرگ عبارت است از «مردن»، «فناشدن» و «زوال حیات»، اما در حقیقت، ماهیت و مفهوم مرگ نیستی و زوال حیات نیست، بلكه انتقال است، آن هم انتقال از حیاتی(دنیا) به حیات دیگر(آخرت). در حقیقت مرگ برای انسان سرآغاز حیاتی نو است. حقیقت انسان «منِ» اوست، نه بدن مادی اش؛ چرا كه با توفی و مرگ، شخصیت و منِ حقیقی انسان به تمام و كمال دریافت می شود و بدن كم كم پوسیده و بعد پراكنده می شود، آنچه پوسیده نمی شود و تحویل مأموران الهی می گردد بدن مادی انسان نیست، بلكه حقیقت وجودی اوست كه «منِ» او وابسته به آن است و قرآن از آن به نفس و روح تعبیر می كند.(2)

واژه توفی در شكل های گوناگون ماده «وَفی» 66 بار در قرآن به كار رفته است كه در چهارده آیه رسماً از مرگ تعبیر به «تَوفّی» می شود.(3)

ازجمله:

اَللهُ یَتَوَفَّی الاَنفُسَ حینَ مَوتِها وَالَّتی لَم تَمُت فی مَنامِها فَیُمسِكُ الَّتی قَضی عَلَیهَا المَوتَ وَ یُرسِلُ الاُخری اِلی اَجَلٍ مُسَمًّی؛ خداست كه جان مردم را هنگام مرگشان به تمام و كمال می گیرد و جان كسانی را كه نمرده اند، در وقت خوابشان می ستاند؛ پس آنهایی را كه حكم مرگ بر آنان گذرانده است، نگاه می دارد و دیگران را تا سرآمدی معین به بدنها باز می فرستد.(4)

مرگ انزجار نفس از بدن و اعراض از آن و روی آوردن به عالم الهی و ملكوت می باشد. انزجار نفس از بدن به تدریج رخ می دهد تا در نهایت انقطاع كلی رخ دهد و اجل طبیعی و قضای الهی برسد البته غیر از اجل معلق است كه به حسب وقایع اتفاقی رخ می دهد.(5)

در فلسفه اسلامی، مرگ مفهوم نیستی و انهدام ندارد، بلكه یك نوع دگرگونی و تكامل است. این نوع تلقی از مرگ می تواند علل ایثار و شهادت را به بهترین وجه تفسیر نماید. در مرگ، زندگیِ عالی تری نهفته است و انسانها برای نیل به كمال مطلوب و دست یازی به زندگی عالی تر و نجات از عذاب، راهی غیر از فداكاری و خدمت به خلق ندارند و خیانت باعث عذاب ابدی است.(6)

قرآن بیان می دارد حقیقت مرگ انتقال از عالمی به عالم دیگر است و انسان با مرگ، در زمین نابود نمی شود. انسان معدوم و فانی نیست تا برگردانده شود، بلكه از طریق مرگ، از دنیا به عالم برزخ كه باغی از باغهای بهشتی یا حفره ای از گودال های آتش است منتقل، سپس رهسپار قیامت كبری می گردد.(7)

مرگ نخستین منزل از منازل آخرت و آخرین منزل از منازل دنیا است. مرگ فرایندی است پیش روی تمام انسانها كه ناگزیر پس از مدت كوتاهی در دنیا، جان آنها را می گیرد. یاد مرگ واقعیتی است انكارناپذیر كه در ذهن هر شخصی چه مسلمان و چه كافر می گذرد. توصیه به یاد مرگ از دستورات مهم تربیتی و اخلاقی دین اسلام در جهت تقویت و اعتلای تقوای الهی در دلهای مۆمنان است.

امام رضا(ع) می فرماید:

اِذا كانَ یَومَ القِیامَةِ یَقُولُ اللهُ عَزَّوَجَلَّ لِمَلِكِ المَوتِ: یا مَلِكَ المَوتِ وَ عِزَّتی وَ جَلالی وَارتِفاعی وَ عُلُوّی لَاُذیقَنَّكَ طَعمَ المَوتَ كَما اَذِقتَ عِبادی.

زمانی كه روز قیامت شود، خداوند عزیز و بزرگ به فرشته مرگ می فرماید: ای گیرنده جان! به عزت و بزرگی و بلندی و برتری ام قسم، مزه مرگ را به تو می چشانم چنانچه به بندگانم چشاندی.(8)
علی نعمتی بازدید : 11 چهارشنبه 04 دی 1392 نظرات (0)

امامت و نبوتکودک از نگاه قرآن

امامت و نبوت کودک از نگاه قرآن

قرآن مجید در آیه 12 سوره مریم، درباره نبوت حضرت عیسی می‏فرماید: «ای یحیی تو کتاب آسمانی را به قوت فراگیر، و ما فرمان نبوت در کودکی به او دادیم».

همچنین خداوند در همان سوره با اشاره به سخن گفتن حضرت عیسی در گاهواره، نبوت او را تأیید می‏کند.

فخر رازی در تفسیر خود درباره حکمی که خداوند به حضرت یحیی داد می‏گوید:

 «مراد حکم، همان نبوت است؛ زیرا خداوند عقل او را در کودکی محکم و کامل کرد و به او وحی فرستاد و این بدان جهت است که خداوند، حضرت یحیی و عیسی را در کودکی به رسالت مبعوث کرد، بر خلاف حضرت موسی و محمّد که در بزرگ سالی مبعوث شدند؛ از این رو چه مانعی دارد که خداوند این دوران را بر عده‏ای کوتاه سازد و حضرت مهدی علیه السلام را در کودکی حکمت و امامت عنایت فرماید.»

 

چه ضرورتی دارد که امام، کودک باشد؟

این امر برای آن است که بدانیم، امامت، از سوی خداست؛ چرا که اگر امامان تنها در بزرگ سالی به مقامت امامت می‏رسیدند ممکن بود تصور شود مقامات و کمالات آنان، اکتسابی است؛ اما با امامت کودک چنین گمانی برده نمی‏شود، اگر طفلی، به فضیلت امامت رسید، بدون شک می‏یابیم که او از سوی خداوند متعال به چنین مقامی رسیده است.

از سوی دیگر، این امر برای آن است که بدانیم مقام و منزلت، بر اساس لیاقت است نه بزرگی سن، چنان که در تاریخ زندگی پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله آورده‏اند که ایشان فرماندهی سپاه خود را به اُسامه بن زید که جوانی 19 ساله بود واگذار کردند در حالی که عده‏ای از صحابه به برکناری او معتقد بودند، پیامبر به دلیل لیاقت او، به فرماندهی‏اش اصرار داشت.

امامت، یعنی نایب شدن از پیامبر و پذیرش ریاست بر تمام اشیا و موجودات، با شروطی پدید می‏آید که نمی‏توان آنها را از راه رنج، ریاضت، عبادت و تحصیل در تمام عمر به دست آورد.

 پس تعیین امامت فقط با خداوند عزوجل است و هر که را خواست تربیت کند، حکمت بیاموزد و قابل ریاست و امامت کند؛ البته در نزد خداوند، انسان کوچک و بزرگ در این مسئله یکسان است.

امامت و نبوت کودک از نگاه قرآن

نهم ربیع الاول ، سالروز آغاز امامت حضرت ولی عصر علیه السلام در حقیقت امتداد غدیر بلكه خود غدیری دیگر است.

باید در این چنین روزی با امام زمان علیه السلام بر اساس مفاد روایات و دعاها بویژه دعای "عهد" پیمانی دوباره بست. معرفت، محبت، ولایت و اطاعت برخی از اصول این پیمان نسبت به حضرت صاحب الزمان علیه السلام است.

ولایت امام زمان علیه السلام به عنوان سرپرستی و حاكمیت وی بر افراد جامعه هست و این ولایت ركن و اساس دین است همچنین كلید گشایشگر و راهنمای انسان مسلمان در همه ابعاد دین می‌باشد.

معرفت، محبت و ولایت امام علیه السلام، زمینه‌ساز عهد و پیمان با ایشان است، چرا كه عشق و ولایت بدون مسوولیت پذیری هوسی بیش نیست. عهد، التزام و نوعی تعهد پذیری در مقابل شخص یا كاری می‌باشد و باید خود را به وظایفی كه نسبت به امام زمان علیه السلام داریم ملتزم سازیم و با ایشان برای انجام آرمان‌هایش عهد ببندیم و كسانی می‌توانند در عصر ظهور به این عهدها عمل كنند كه در عصر غیبت به پیمان خود با امام عصر علیه السلام عمل كرده باشند. عهد و اطاعت، تجلی و نمود عشق و محبت است و زمینه‌سازی برای ظهور ایشان، بسط عدالت و فرهنگ عدل پذیری در جامعه و نهادینه كردن آن است .

علی نعمتی بازدید : 11 چهارشنبه 04 دی 1392 نظرات (0)

سي سال از استقرار نظام ولايت فقيه مي گذرد و در اين سالها، نوشته ها و گفته‌هاي زيادي براي تبيين اين نظريه سياسي ارائه شده و هر كسي از منظر خود به اين موضوع پرداخته است. اكنون كه در آغاز بيستمين سالگرد رهبري حضرت آيت الله خامنه اي قرار داريم، مراجعه به آراي ايشان در مورد حكومت، ولايت فقيه و مردم سالاري ديني كه در ديدارها و مقاطع مختلف بيان شده، براي مخاطبان ويژه‌نامه مي تواند حائز اهميت باشد. به تعبيري ديگر بيانات ايشان پيرامون اين موضوع را بايد رسمي ترين تفسير و برداشت ولايت فقيه در نظام جمهوري اسلامي تلقي كرد.

تفاوت ولايت فقيه با حكومت مطلقه فردي‌

دشمنان و عده‌اي از مجذوبان آنها، سعي مي‌كنند ولايت فقيه را، بدروغ، حكومت مطلقه فردي بنامند اما ولايت فقيه براساس قانون اساسي، نافي مسؤوليت هاي اركان نظام نيست و مسؤوليت هاي دستگاه هاي مختلف، قابل سلب كردن نيست...

ولايت فقيه برخلاف برخي برداشتها، امري تشريفاتي نيست ضمن آنكه نقش حاكميتِ اجرايي، تقنيني و قضايي را هم بر عهده ندارد بلكه پاسدار و ديده‌بان حركت كلي نظام به سمت تحقق اهداف آرماني است...

علم و تقوا و درايت، ضابطه‌هاي اصلي ولايت فقيه است زيرا علم، آگاهي مي‌آورد، تقوا، ولي فقيه را شجاع مي‌سازد و درايت، مصالح و منافع كشور و ملت را تأمين خواهد كرد...

شخصي كه در اين مسؤوليت بسيار حساس و مهم قرار مي‌گيرد، اگر يكي از اين معيارها را از دست بدهد ديگر ولي فقيه نيست حتي اگر همه مردم هم او را قبول داشته باشند...

كسي كه داراي علم و تقوا و درايت است از طريق راي مردم و به وسيله مجلس خبرگان انتخاب مي‌شود يعني حق انتخاب با مردم است...

سخنراني به مناسبت پانزدهمين سالگرد ارتحال امام خميني(ره)، 14/03/1383


پاسخگوي نياز حقيقي جامعه بشري‌

ايده حكومت ولي‌فقيه با ويژگيهايي كه اسلام براي آن برشمرده است امروز پاسخگوي نيازهاي حقيقي جامعه بشر است و در جهاني كه انسان از بي‌توجهي به معنويات رنج مي‌برد، هيچ چيز براي بشر نجات‌بخش‌تر از تشكيل چنين حكومتي نيست...

عمل به جامعيت دين در واقع متكي به تشكيل حكومت ديني است و لازمه توجه به اين مسأله داشتن بصيرت در مسائل سياسي است و شايسته است خبرگان در باب جزئيات مسأله ولايت فقيه، مباحثات علمي داشته باشند كه البته شرع در باب همه جزئيات مستقيما وارد نشده بلكه معيارهايي مشخص كرده كه اهل نظر با توجه به آنها، جزئيات را روشن مي‌سازند و مردم با توجه به آنها، مصداق ولايت فقيه را مي‌شناسند.

ديدار با اعضاء مجلس خبرگان 21/11/1375‌


نشانه هاي ضديت با ولايت فقيه‌

مواضعي كه دستگاه رهبري اعلام مي كند بر طبق قانون اساسي سياستهاي اصلي نظام را تشكيل مي دهد و كساني كه با اين مواضع در مواقع حساس صريحاً مخالفت مي كنند، بدون شك با اصل ولايت فقيه ضديت دارند اما اتهام به ضد ولايت فقيه بودن مسئله آساني نيست و نمي توان هر كسي را به صرف اندك چيزي به ضد ولايت فقيه متهم كرد، ضديت با ولايت فقيه شواهد و ضوابطي دارد و جهات اخلاقي بايدبه دقت رعايت شود.

ديدار با هيئت مركزي نظارت بر انتخابات چهارمين دوره مجلس شوراي اسلامي، 04/12/1370‌


التزام به ولايت فقيه، كليت نظام اسلامي

اصل ولايت فقيه و پيوستن همه راه هاي اصلي نظام به مركزيت، نقطه درخشان نظام اسلامي و تحقق آن، يادگار ارزنده و فراموش نشدني حضرت امام خميني قدس سره است.

مردم ما درطول يازده سال اخير، وفاداري و اخلاص كامل خود را نسبت به اين اصل در همه ميدان ها نشان داده اند و امام عظيم الشأن ما خود بزرگترين مدافع و سرسخت ترين پشتيبان اين اصل و پذيراي جدي همه آثار و لوازم آن بود. اين اصل همان ذخيره پايان ناپذيري است كه بايد مشكلات نظام جمهوري اسلامي را درحساس ترين لحظات و خطر ناكترين گردنه هاي مسير پر خطر جمهوري اسلامي،حل كند و گره هاي ناگشودني را بگشايد.

دفاع غيورا نه  امام عزيز از مسئله ولايت و رهبري كه بيگمان تصدي رهبري بوسيله خود آن بزرگوار كمترين تاثيري در آن نداشت، ناشي از درك و ايمان عميق به همين حقيقت بود و امروز اين جانب به پيروي از آن بزرگوار، با همه وجود و توان از اين اصل و لوازم آن دفاع خواهم كرد و به كمك الهي به تكليف خود در همه موارد عمل خواهم كرد. خدشه در التزام به ولايت فقيه و تبعيت از رهبري، خدشه در كليت نظام اسلامي است و اين جانب اين را از هيچكس و هيچ دسته و گروهي تحمل نخواهم كرد.

پيام به نمايندگان مجلس شوراي اسلامي،  18/10/1368


نقش تعيين كننده مردم در پذيرش مصداق ولايت فقيه‌

اصل مسأله ولايت فقيه از آيات قرآن كريم و روايات استنباط مي‌شود و شارع مقدس، معيارها را در اين زمينه بيان كرده است، بنا بر اين در مرحله معيارهاي حاكم، برخورد مردم همانند برخورد با ساير احكام شرعي است و مردم نقش فرد مؤمن، معتقد و عامل به اين حكم و معرفت شرعي را دارند و در مرحله تعيين مصداق منطبق بر معيارها بديهي است كه مردم نقش با واسطه‌اي را از طريق مراجعه به خبرگان ايفا مي‌كنند، چه در غير اين صورت اگر قرار باشد تطبيق مفهوم با مصداق را از دست خبرگان خارج كنند، همه چيز به هم خواهد ريخت و معيارها بكلي نابود خواهد شد...

هر كسي كه دغدغه مردم را دارد، بايد كاري كند كه مردم به ايمان، تبعيت و اطاعت قلبي كشانده شوند، مردم ايران، مردمي مؤمن، دين باور، معتقد به مباني و براي فداكاري در اين راه آماده‌اند، بنا بر اين كساني كه مي‌خواهند مردم يك نقش عملي و عيني داشته باشند و حكومت الهي با جنبه مردمي توام شود، بايد جاذبه‌ها و زيباييهاي اين مسأله را از نظر عقل و منطق بشري تبيين كنند و مردم را براي حضور در صحنه به شوق آورند. مردم نيز با ايفاء نقش واقعي خود، همواره ناصر اسلام و حكومت اسلامي بوده و خواهند بود...

در كشورهايي كه با دموكراسي غربي اداره مي‌شوند، از جمله در كشور آمريكا، نقش و حضور مردم در اداره و هدايت كشور به قدر ايران نيست و كتابها و گزارشهاي بسيار روشنگري از انتخابات حزبي در دنياي دموكراسي وجود دارد كه نشان مي‌دهد مردم به معناي حقيقي كلمه هيچ نقشي ندارند و آنچه وجود دارد، تنها يك تأثير صوري است كه بسيار رندانه و زيركانه، «شكل حضور مردم» به آن داده شده است، در حالي كه در اين انقلاب و نظام، هر چه شده است، به كمك مردم و بر مبناي خواست آنها بوده است.

تعداد صفحات : 2

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    روابط عومی

    آمار سایت
  • کل مطالب : 19
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 17
  • آی پی دیروز : 17
  • بازدید امروز : 17
  • باردید دیروز : 0
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 17
  • بازدید ماه : 17
  • بازدید سال : 241
  • بازدید کلی : 1,622
  • اطلاعات جدید